از سطوت جلالی معماری تخت جمشید پارس تا معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی
موضوع نوشتار حاضر هر چند ممکن است در نگاه نخست چندان متعارف و متناسب با دیگر موضوعات و مباحث مطرح و ارائه شده در همایشی که اینک در شهر شیراز برگزار می شود و با نام بلند ملاصدرای حکیم آراسته شده و به بررسی و تحلیل معماری اندیشه و حکمت او می پردازد به تصور نیاید، لیکن برای یک ذهن ژرف کاو و متفکرِ ژرف بین و مأنوس با روح فرهنگ و هنر و معنویت و آشنا با لایه های باستانی تر تاریخ و تمدن جهان ایرانی، پیوستگی، پی آیند، وحدت پیکروار و بنیادین آن برغم چرخشهای فکری و پیچ های دشوار و سرنوشت ساز تاریخی ای که در فرایند هزاره ها دوره به دوره پیموده و پشت سر نهاده، به سهولت قابل درک و پذیرفتنی است. حلقه های پیوند باطنی و رشته های اتصال معنوی و تارهای به هم پیوسته و پیکروار اقلیم روح و جغرافیای باطن سنتها و فرهنگها و ملتها را تنها با ورود به منطقه ها و لایه های درونی تر آنها می توان یافت و فهمید. معماری تخت جمشید تمثال و تصویری محسوس، ملموس و مادی از فرهنگ، دیانت، ذوق هنری، ذائقه زیباشناختی و هستی شناسی ملتی است که نیل همیشه جاری حیات معنوی و بنیانهای ارزشی آن را پر شکوه و پر مایه و غنی تر هم در معماری میدان نقش جهان عهد صفوی در اصفهان و هم در معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی می توان نظاره کرد. انگشت اشارت و تأکید ما نیز در نوشتار حاضر بر روی پیوستگی، پی آیند و وحدت پیکروار تاریخ و فرهنگ و مدنیت ایرانی نهاده شده و سعی می ورزد برخی جنبه های بنیادین آن را بسیار فشرده و کوتاه و با توجه به رعایت محدودیتها و مقتضیات یک سخنرانی و مقاله وصف و معرفی کند.
دو هزاره فاصله و فراق میان معماری پر شکوه تخت جمشید پارس (پارسه) و میدان نقش جهان اصفهان زمان اندکی نیست، همینطور همان حکمت و آیین و ادب مغان و فرهیختگان عهد هخامنشی و حکمت متعالیه حکیم صدرای شیرازی. لیکن هم حلقه های پیوند معنوی و رشته های اتصال باطنی و ذوق هنری و ذائقه زیباشناختی غنی از روح نجابت و اشرافیت و شکوه معنوی میان آن معماری و مهندسی بی بدیل پارسه و این میدان نقش بسته بر تارک تاریخ، فرهنگ، سنت، مدنیت و معنویت ایرانیان مسلمان در عهد دولت قرآن همچنان به قوت خود باقی است، هم پیوند و پیوستگی میان آن حکمت و آیین راستی و راست اندیشی مغان عهد هخامنشی و معماری پیکروار اندیشه و حکت متعالیه صدرای شیرازی در زیر لایه های درون روح ایرانیان همچنان انسجام، استحکام و اقتدار خود را حفظ کرده و به حیات معنوی خود ادامه می دهد.
در میان متفکران ایران عهد اسلامی حکیم شهاب الدین سهروردی مصداق بارز همین پیوند و پیوستگی میان آن سنت و حکمت و میراث باستانی و چراغ و اشراق این میراث و سنت جاودانه کتاب و کلام وحیانی در عهد دولت قرآن بود. فردوسی خراسانی حماسه آن را از خاستگاهها و سرچشمه های اساطیریش می سرود. مولانا جلال الدین محمد بلخی از ذخایر و منابع عظیم و بی پایان آن بهره می گرفت و رشته های اتصال باطنی آن را با اسلام و قرآن عارفانه و عاشقانه احساس می کرد و می زیست و می سرایید. به هر روی آن باران رحمت کلام الله در سرزمین و اقلیم فرهنگ و تاریخ مردمی می بارید که بیش از هر جغرافیا و سرزمین دیگر مستعد پروراندن چهره های تابناک اندیشه، حکمت عرفان، اشراق و هنر بود؛ واقعیتی که آرتور ایهام پوپ شگفت زده و شیفته آن بود و در آثارش آن را می ستود و هانری کربن، تقریر و تحسینش می کرد و ریچارد نلسون فرای از آشنایی، مؤانست، معاشرت و مراودت فکری و معرفتی با آن مباهات کرده و خود را «دوستدار ایران» خوانده است.
مباحث نوشتاری که از محضر خواننده گرامی می گذرد، پیرامون سطوت جلالی و تعیین «مقوله زیبایی شناسی جلال» (2) در معماری تخت جمشید و مناسبت آن با معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی است. معماری فلسفی ترین هنرهاست. آثار معماری بیش از آنکه بیان احساس و عواطف انسانی ما باشند، جلوه مادی بیان هستی شناسی، سطح آگاهی، محمل نمادین حکمت، بصیرت و نوع رابطه ما با «چیزها» هستند. آثار معماری از ساده ترین بافتهای معماری روستایی گرفته تا پیچیده و دیدالی ترین بافتها و بناهای شهری و مجموعه های معماری یادمانی، با آنکه بیش از بسیاری از هنرها و حرفه ها و مهارت ها با تن و جان فرهنگ و زندگی آدمیان در می تنند و بر روان و رفتار مردمان تأثیر می نهند، امّا در قیاس با انواع دیگر هنرها، به مانند موسیقی سرشتی انتزاعی داشته و «ماهیتاً» می توان آن را در گروه یا شاخه هنرهای انتزاعی جای داد. توانمایه، خمیره ی درونی و ظرفیت ترکیب بخشی آن در قیاس با دیگر هنرها و مهارتها، بسیار بالا و کم نظیر است. معماری، موسیقی چشم است که در درون ماده و مکان، آهنگ آن چشم را می نوازد و در گوش چشم شنیده می شود. به تعبیر گوته معماری همان موسیقی مکان است. به هر میزان موسیقی گوش را در زمان، زیسته و تجربه کرده ایم، موسیقی چشم را در ماده و مکان و معماری به گوش چشم، آهنگش را احساس کرده و شنیده ایم. موسیقی و معماری هر دو نوعی احساس از ابدیت را در جان ما بیدار می کنند لیکن هر کدام به طریق خاص خود؛ آن یک در تجربه از زمان در کرانه ها و مرزها و این یک در فضای سه بعدی و مکان با یک جهان رمزها و تصویرها و تمثیلهای جلالی در کرانه ها و مرزهای وجود.
همانگونه که یادآور شدیم معماری برغم خصلت انتزاعی اش گسترده، چند ضلعی، زنده و ملموس تر از انواع هنرها و مهارتها با فرهنگ و زندگی آدمیان درتافته و بر روان و رفتار و نحوه ی رابطه و بودن آنها با چیزها تأثیر می نهد. فلسفه نیز چنین است. با آنکه روی به سوی بسیط ترین اندیشه ها دارد، لکن ساده و به ظاهر بدیهی، ملموس و انضمامی ترین رویدادها، پدیدارها، واقعیتها و حتی پرستشهای به ظاهر کودکانه عهد خردسالی ما در میدان و افق اندیشه ورزیهای فلسفه و ژرف کاویهای فیلسوف می تواند سر از بسیط ترین مفاهیم و انتزاعی ترین فهم ها و مهندسی و معماری و نظامهای فکری و فلسفی از معنا و معرفت و حقیقت هستی برکشند. از این منظر هیچ تجربه ای به اندازه فلسفه با معماری خویشاوند نیست. به هر میزان که فیلسوفان، معماران و مهندسان ماهرِ اندیشه و خرد با مواد و مصالح و ابزارهای زبانی و مفاهیمند، معماران نیز فیلسوفان ماهرِ ماده های خام و بُعد و حجم و مکان و فضا در بنیاد نهادن و برافراشتن رمزی و تمثالی نوع نگاه، نحوه بودن، منش زیستن، سطح آگاهی، فهم، هستی شناسی، تجربه و رابطه ما با هستی و جهان و رویدادها و واقعیتهای آن هستند.
معماری بیش از همه مولود تفکر، تعقل، تدبیر، تأمل، منظر، معرفت و هستی شناسی فرهنگها و ملتها و نظامِ دانایی و سنت فکری و مسلط یک دوره است. به همین دلیل نیز تفاوت واقعی میان معبد پارتنون عهد پریکلیس در آتن با معماری پر شکوه تخت جمشید پارسه عهد هخامنشی صرفاً در طرح، صورت، حجم، اندازه، نوع مواد و مصالح استفاده شده و ساختار و ریختار، سبک و سنت معماری و نوع مهندسی به لحاظ کمی و حجمی نیست؛ بلکه هر کدام مصداق و آیینه تفاوت میان دو عالم، دو نظام دانایی، دو سنت فکری، دو هستی شناسی و نحوه بودن و تجربه متفاوت از چیزها را در پیکر و هیکلی از رمزها و تمثیلها و تصویرهای سه بعدی بیان می کنند. همان دقت ریاضی و نظم مهندسی که شما در ریاضیات و هندسه فکر افلاطونی مشاهده می کنید. صورت مادی آن را در پرستشگاه و بُتکده پارتنون نیز می توان دید. همانطور همان روح تعالی جو، علو معنوی، روحانیت، حکمت و خرد اهورایی مغان را نیز در معماری تخت جمشید پارسه به طریق دیگر در فضاهای سه بعدی زیر سقف عالمی از رمزها و تمثیلها و تصویرهای هنرمندانه حجاری شده نیز می توان مشاهده کرد.
ارسطو می گفت: شعر، فلسفی تر یعنی کلی تر و جامع تر از تاریخ است؛ به این معنا که مورخ با تاکستانی از رویدادهای متکثر و متفرق تاریخی درگیر است. درباره مناسبت میان فلسفه و معماری می توان گفت معماری، فلسفی ترین هنرهاست و بیش از همه هنرها در آن خلاقیت و عقلانیت به هم در می تنند و با هم تلاقی می کنند؛ فلسفه نیز چنین است. فلسفه مولود تفکر و تعقل خلاق آدمی و افق گشاست. معماری نیز همانند فلسفه از توانمایه و ظرفیت بسیار بالایی در گشودن افقها و فضاها به روی ما به هر سوی اعم از طولی و عرضی، افقی و عمودی، کمی و کیفی. درونی و بیرونی برخوردار است. تصادفی نیست که انسان در هر دوره ای که جدی و عمیق تر به واقعیت مرگ و زندگی، به مسئله حقیقت، معرفت و معنای هستی اندیشیده است، آثار معماری که در چنین دوره هایی آفریده و بنیاد نهاده از استحکام، انسجام هندسی و مهندسی غنی، پرمایه و ماندگارتر نیز برخوردار بوده است. در مقابل در دوره هایی که بنیان نظامهای ارزشی متزلزل شده و تفکر و تعقل به افول گراییده در خلاقیت، معماری، مهندسی، هنر و هنرمندانگی و همچنین ذوق و زیبایی با نوعی آشفتگی، بی نظمی، نازیبایی، شلختگی و بی قوارگی بافتهای معماری رویارو بوده ایم. معماری تخت جمشید از این منظر آیینه اقتدار فکری، انسجام معنوی، علو روحی، خردمندانگی، مدیریت تحسین برانگیز نخستین حکومت جهانی است که به دست گله های سپاه اسکندر به آتش کشیده می شود. همین اقتدار، استحکام و انسجام سیاسی، فکری، فرهنگی، مدنی و معنوی را هم در معماری میدان نقش جهان اصفهان می توان دید، هم در معماری و مهندسی اندیشه و حکمت متعالیه حکیم صدرای شیرازی. آنچه آرتور ایهام پوپ در وصف و معرفی معماری تخت جمشید گفته، وصفی از فضای معنوی، حکمت، خرد و حیات درونی روح ایرانیان عهد هخامنشی و نحوه ی نگاه آنها به چیزها نیز هست.
پوپ می گوید:
تخت جمشید از نظر حسن ترتیب و قرینه سازی نسبت به ناهماهنگی که در مجموعه بناهای مذهبی پیشین وجود داشته پیشرفتهایی را نشان می دهد، بناهای عمده ی تخت جمشید با مقایسه با بناهای مستطیل پاسارگاد مربع شکل است. در همه قسمتها یک محور متحدالشکل دقیقاً مورد نظر بوده است. حتی در افریزهای حجاری هم قرینه سازی طابق النعل تکرار گردیده است. حسن انتظام طرح به مجموعه ی بنا وقاری متناسب به خصلت تشریفاتی آن می دهد و اثر عاطفی هر بنای منفرد را قوت می بخشد. (3)
ستونهای بزرگ اپدانه وسیعاً از یکدیگر فاصله دارد (فاصله بین آنها 30 پاست). (4)
این نسبت بی سابقه میان فضای خالی و حجم احساس علوّ و روحانیتی را در انسان تولید می کند که گویی در فضایی آزاد، رها شده از بند مادیّت به سر می برد و شدیداً خلاف آنچه در درون کاخهای نسبتاً زمخت و پر حجم و جامد زیگوراتهای بین النهرین و یا معابد تاریک و گرفته ی مصری احساس می شود، در این بناهای مظلم و رنج آور انسان مقهور و گیج و سردرگم می گردد. حجم و توده ی محض چیزی است که حس انضباط پسند انسان آن را انکار می کند. در اپدانه ی گشاده و باصفای تخت جمشید روان انسان آزاد و هوشیار و فرحناک می گردد. این چنین است نیروی فُرم بنا. (5)
وقتی وارد فضای معماری حکمت متعالیه صدرایی می شویم همین علو معنوی، آرامش روحانی، احساس تعالی جویانه، هوشیاری، فرحناکی، شکوه اندیشه، ایمان، عقلانیت، اشراق و حکمت متعالی را احساس می کنیم. در ادامه بحث توضیح خواهیم داد که امر متعال خود فی نفسه جلالی است. سطوت، جلالت، گیرایی یا والایی و شکوه معماری و حجاریهای تخت جمشید چنانکه گفته اند چون معماری و حجاریهای آشوری با تجّبر، خشونت و قهاریت خود را بر انسان تحمیل نمی کنند. صورتهای جلالی در هنرهای بدوی اغلب با تجبُّر، قهاریت، خشونت، رنج و هراس انسان بدوی همراه می شده است؛ انسانی که در برابر پدیدارها و چالشهای طبیعی سخت شکننده، بی دفاع و آسیب پذیر بوده است. معماری تخت جمشید خصوصاً حجاریهای آن آیینه تغییر نحوه ی نگاه انسان به هستی و رهایی روح از عناصر و اضطرابهای بدوی، آیینها، اسطوره ها و مذاهب آلوده به شرک است. مسئله صیانت از کرامت انسان و احترام به حقوق اجتماعی او در معماری و حجاریهای تخت جمشید به ویژه در تراش و تصویر و نگارش چهره ها موج می زند؛ سکینت، آرامش معنوی، وقار و نجابتی که در حجاری چهره ها در تخت جمشید مشاهده می کنیم مصداق سکینت و آرامش درونی و حیات روحانی و معنوی است که در پرتو دیانت، حکمت و معنویت فرهیختگان مغ و همه ملتها و فرهنگهای متحد و متفق با نظام حکومت جهانی هخامنشی احساس می کرده اند. معماری تخت جمشید از منظر زیباشناختی با آنکه تعین و محل تلاقی دو مقوله ی زیباشناختی جمال (6) و جلال (7) است لیکن روح اجلالی و مقوله ی زیباشناسی جلالی بر آن چیره است. از این منظر معماری تخت جمشید جلالی است.
مقوله ی زیباشناسی جلال و یا به مفهوم نه چندان مناسب، امر والا، به لحاظ نظری در میان متفکران گذشته شناخته شده نبوده است. این امر کژفهمی ها و داوریهای ناراست توأم با تحقیر و تحریف فراوانی را درباره ی هنرها و آثاری که در صور جلالی متعین بوده اند به دنبال داشته است. متفکران دوره ی جدید پس از تشخیص صورتهای جلالی با آثار متعین در مقوله ی زیبایی شناسی جلال بویژه در هنرهای تجسمی و کلامی و صوتی به تجدید نظرهای گسترده داوریهای ناراست و تحقیرآمیز متفکران اومانیست سده های رنسانس که تنها عیار مقبول و مطلوب آنها در داوری آثار هنر اقوام و ملتهای دیگر، ذائقه زیباشناختی هلنی - رومی بود، دست زدند. (8) آن تحقیرها، تحریفها، کژفهمی ها و داوریهای ناراست به تدریج جای خود را به وصفها، تعبیرها، نقدها، تحلیلها و داوریهای واقعی و واضح تر داد. هگل، تمایز میان هنر کلاسیک را با هنر مسیحی در این می دید که آن یک جمالی بود و این یک جلالی. وُلف لین (9)، حتی سعی ورزیده تاریخ فلسفه هنرها را در جهان بر پایه نظریه ی جابجایی دوره ای مقوله ی زیباشناختی جمال و جلال تبیین کند. (10) به باور او در دوره هایی که خدا محوری بر تفکر، تعقل و نظام دانایی و ارزشی فرهنگها سیطره داشته، ذائقه زیباشناختی در آثار هنری با تعین جلالی ظهور کرده است و در دوره هایی که انسان مداری و ارزشهای بشری سیادت می کرده، خلاقیت و هنر و هنرمندانگی و ذائقه زیباشناختی تعین جمالی داشته اند. (11) واقعیت این است که در میان دیگر مقوله های زیباشناختی اعم از مقوله ی زیباشناسی ظرافت، لطف، ملاحت، کمیک، تراژیک و زیباشناسی زشتی دو مقوله زیباشناسی جمال و جلال از همه مهمتر، محوریتر و کلیدیتر تلقی شده اند. هر کدام از این مقوله ها ویژگیهای خاص خود را دارند. صور جمالی یا آثاری که در مقوله ی زیباشناسی جمال تعیّن داشته اند، اغلب دارای نظم هندسی مشخص، روشن و صریح هستند و ترکیبشان نیز هندسی یا تکتونیک (12) است. انجام معین دارند و میان صورت و معنای آنها نوعی هماهنگی و تعادل برقرار است و یکی بر دیگری چیره نیست. بلحاظ کمّی نیز دقت ریاضی و نظم هندسی بر اجزای آنها حاکم است. به دلیل همین ویژگیها صور جمالی را در مقایسه با صورتهای جلالی که پویایند، تا حدی ایستا تعبیر کرده اند. بطور خلاصه مقوله ی زیباشناسی جمال و آثار متعین در صورتهای جمالی از اصل تعادل، تقارن، تناسب، هماهنگی و ترکیب هندسی تبعیت می کنند. در مقابل، مقوله ی زیباشناسی جلال یا آثار متعین در صور جلالی از ترکیب پیکروار (13) مثل یک درخت، کیهان، آسمان، جنگل، مزرعه و بیشه زار غنی از انواع درختها، بوته ها، گلها و گیاهان در برابر ما با هیبت و شکوه خاص افق می گشایند. ایده، اندیشه و ماده اغلب بر صورت چیره اند، از اصل تقابل تبعیت می کنند، کشش به سمت درون دارند و سرشار از حیات درونی و پویایی هستند. معماری تخت جمشید با آنکه از این منظر اوج خلاقیت، هنرمندانگی و ذائقه زیباشناختی متعین در مقوله زیباشناسی جلال است لیکن به طرز خیره کننده ای همه ویژگیهای مقوله زیباشناسی جمال را نیز در برابر بیننده به تماشا می نهد. چنین تلاقی ای را در هنرنمایی ایران عهد اسلامی نیز می توان مشاهده کرد، البته با این تفاوت که در هنرنمایی ایران عهد اسلامی در همه جا چیرگی و سروری با مقوله ی زیباشناسی لطف یا ظرافت (14) است. (15)
شیخ محمود شبستری جابجایی دوره ای یا تلاقی صفت جمال و جلال را این چنین نغز و شیوا در گلشن راز جاودانه ی خود سروده است:
تجلی گه جمال و گه جلال است *** رخ و زلف آن معانی را مثال است (16)
رخ در اینجا رمزی از تناسب یعنی جمال است و زلف رمزی از ترکیب پیکروار و عظمت کثرت مندمج در وحدت یعنی تجلی جلال الهی است که از ذات یگانه و مکنون وجود مطلق و محض و بسیط و رخنه ناپذیر خویش به تعبیر حافظ پرتو حسن افکنده و تجلی کرده است:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (17)
همانطور که یادآور شدیم امر متعال، مقدس و الوهیت، فی نفسه جلالی است. تجربه ما نیز از الوهیت، امر متعال و مقدس اغلب توأم با احساس سطوت، هیبت و جلالت بوده است. مفاهیم، اصطلاحات، اشارات و عباراتی را که به هنگام مواجهه با الوهیت و امر متعال و مقدس به کار برده ایم، متناسب با چنین احساسی بوده است:
عظمت، علو، وقار، متانت، غرایی، رسایی، گیرایی، هیبت، سطوت، شکوه و والایی از جمله اصطلاحات و مفاهیمی هستند که با صفت و تجلیات جلالی و مقوله ی زیباشناسی جلال ربط وثیق دارند. در آیات قرآن این هیبت و جلالت کلام الله را آشکارا می توان احساس کرد: «وَ إذَا قضی امراً فَإنَّما یَقُولُ لَهُ کُن فیکُون» (بقره / 187)
اساساً بیان جلالی و احساسی که در ما برانگیخته گاه منبعث از تأکید بر حجم، وسعت و ماده بوده است و گاه نیز تأکید بر معنا داشته است. اولی را در طبیعت به مانند تندر، آذرخش، زلزله، سیل، توفان و در هنر به مانند اهرام یا معماری کلان سنگهای عصر مس و سنگ اروپا که اصطلاحاً استون هنجها اطلاق شده اند تجربه کرده و زیسته ایم. دومی را که تأکید بر ایده و اندیشه و معنا داشته و ماهیتاً کیفی و درونی تر نیز بوده است به مانند ایاصوفیه و مسجد امام اصفهان (18) و یا بارگاه امام رضا (علیه السلام) احساس کرده و شاهد بوده ایم. دعای جوشن کبیر از نمونه های عالی تجلی جلالی در معناست. البته این دعا به دلیل تناسب و آهنگ حیرت انگیز میان کلمات و عبارات، تعین جمالی آن نیز بسیار برجسته و آشکار است. این دعا را شاید بتوان نمونه عالی تلاقی تجلی جمال و جلال در کلام و معنا دانست.
تا پیش از تحولات سده های رنسانس زیبایی به مانند نیکویی، دانایی و حقیقت در میان همه فرهنگها و جوامع گذشته که آیینی ره می سپردند، یک امر اعتقادی زیسته و تجربه می شد. هر سه از یک مبداء متعال، یگانه و اقدس نشأت می گرفتند؛ به دیگر سخن هر آنچه زیبا بود، نیکو نیز بود و هر آنچه نیکو و زیبا بود، جلوه ای از حقیقت و امر متعال نیز بود. معماری تخت جمشید آیینه وحدت میان جمال، جلال، نیکویی و حقیقت یعنی امر متعال و قدسی است. حکمت متعالیه صدرایی (19) نیز بر وحدت ازلی میان هر سه با استدلالها و براهین مستحکم که به مانند ستونهای خوش افراشته و استوار معماری تخت جمشید بدون کمترین انحراف سر به آسمان ساییده و به سقف نتیجه می رسند، تأکید ورزیده و رجوع دارد.
اساساً در آیین اسلام همه اسماء خداوند، اسماء الحُسنایند. حسن از کلیدی ترین واژه ها در قرآن است و خداوند خود در قرآن فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا». (اعراف / 180) حسن، وحدت ازلی و ابدی زیبایی، نیکویی و حقیقت حق است. هر سه در سرچشمه و خاستگاهِ ازلی، متعالی، قدسی و لاهوتیشان یگانه، همبود و همسرشتند. در تجربه بشر ناسوتی تاریخ شده و تاریخمند در ارض هبوط است که هر کدام متفاوت زیسته و تجربه می شود. در دوره هایی که رشته های اتصال روحانی انسان با الوهیت، امر متعال، مقدس و سرمدی، زنده و ژرف و بنیادین و مستحکم تر بوده، هنرمندان و متفکران مؤانست، معاشرت، مراودت باطنی و اشراقی و معنوی تری با حیات الهی و امر متعال داشته اند و وحدت ازلی چیزها را هم عمیق تر می زیسته اند و هم آنکه با خلق عالمی از تصویرها، تمثیلها، رمزها، اشاره ها، استعاره ها و آثار بی بدیل و جاودانه آن را بیان و آشکار می کرده اند.
معماری پر شکوه تخت جمشید نیز مبتنی بر یک چنین اصل اعتقادی است، همانگونه که هندسه و معماری میدان نقش جهان و معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی چنین است. در وصف و معرفی معماری تخت جمشید اغلب از نقش عناصر ذوق و هنر اقوام مختلف از جانوران بالدار آشوری و دروازه مصری گرفته تا سرستونهای ایونی و موارد دیگر سخن گفته اند لیکن از روحی که هنرمندانه آنها را ترکیب بخشیده و از هستی شناسی، اندیشه و خردی که وحدت پیکروار آنها را پدید آورده و تضمین کرده کمتر سخن به میان آمده و بدان توجه شده است.
این اجزاء و عناصر متفاوت اعم از ستونها، دروازه ها، ورودیها و تالارها در عین حال که با نوعی استقلال نسبی ظاهر می شوند، از چنان ترکیب و انسجام درونی و وحدت اندامواری که ویژگیهای آثار متعین در صورتهای جلالی است برخوردار هستند که هر بیننده تیزبین و هوشمندی وقتی وارد فضای معماری تخت جمشید می شود بی تردید آن را احساس خواهد کرد. اعتدال و وزانت، انسجام و وحدت، اقتدار و متانت، سطوت و جلالت، خردمندانگی و علو معنوی در معماری تخت و حجاریهای آن که در مرکز هنر هخامنشی قرار دارد را در معماری حکمت متعالیه صدرایی نیز به طریقی دیگر می توان پی گرفت و مورد تحلیل قرارداد و درباره اش داوری کرد.
مدیریت و مهندسی معماری تخت جمشید در انتخاب مکان، جغرافیا ایجاد و القای فضای جلالی و احساس علو در بیننده به خوبی از اصل تقابل که از ویژگیهای صورتهای جلالی و آثار متعین در مقوله زیباشناختی جلال است استفاده برده و آن را نیک دریافته.
تخت جمشید بر روی صفّه ای بنا شده است که کمی بیشتر از یکصد و بیست و پنج هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفّه، برفراز و متکی بر صخره ای است که از سمت شرق پشت به کوه مهر (رحمت) داده و از شمال، جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته است. شکل آن را می توان یک چهارضلعی تصور کرد که ابعاد آن تقریباً چنین است: 455 متر در جبهه غربی، 300 متر در طرف شمالی، 430 متر در سوی شرقی و 390 متر در سمت جنوبی. کتیبه بزرگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی می دهد که در این مکان هیچ بنایی از قبل وجود نداشته است. (20)
کوه در میان اقوام باستانی مدیترانه شرقی یا خاور نزدیک و همچنین در بین بسیاری از فرهنگها و جامعه ها و سنتهای آیینی دیگر بویژه در میان ایرانیان رمزی از استواری، پایداری، علّو، جلالت، سرمدیت و همچنین سرچشمه ی زندگی یعنی جغرافیا و اقلیمی که چشمه ها و رودها از آن به سمت دشتها جاری می شده و منبع عظیم تغذیه و جانوران شکاری برای جمعیتهای انسانی بوده، تلقی می شده است. دشت نیز رمزی از فراخی و ارض هبوط تعبیر، تصویر و فهمیده می گردیده است. معماری تخت جمشید در دامنه ی کوهی که احتمالاً آیینی و مقدس نیز بوده و هر صبح خورشید اهورا سر از ستیغ آن برکشیده و طلوع می کرده و بر دشت می تابیده و شاه نیز تمثالی از منبع نور، خورشید تابناک و اراده و اقتدار اهورایی در جهان بوده، بنیاد پذیرفته و بنا شده است. آرامگاه صلیبی شکل شاهان هخامنشی نیز در سینه کوهی که تخت جمشید در دامنه و دامن آن بنا شده مؤید چنین باوری می تواند باشد. فحوای آیینی، قدسی، اسطوره ای، اسرارآلود و رمزی صلیب و خورشید تا هزاره های نوسنگی به تعبیر باستان شناختی به عقب باز می گردد. اشراف و سیطره کوه و معماری تخت جمشید بر دشت فراخ مرو یا مرو دشت تمثیلی از اشراف نظام جهانی هخامنشی و شاه بر قلمرو شاهنشاهی خویش نیز بوده است. تقابل میان پستی و بلندی را در معماری زیگوراتها و اهرام، پیش از این شاهد بوده ایم لیکن شکوه، عظمت، سطوت و جلالت معماری تخت جمشید، دفع و خرد کننده نیست و در انسان ایجاد هراس نمی کند، با این همه برای کسی که به حریم و فضای آن نزدیک می شود نوعی بهجت و نشاط توأم با شرم حضور، ادب، کرنش و نجابت عمیقاً روحانی را در جان او بر می انگیزد؛ چیزی که در حجاریهای تخت جمشید نیز مشاهده می کنیم. همین علو معنوی و فضای روحانی را در کتیبه های آن نیز می توان دید. اهورامزدا خود سرچشمه بهجت و سرور است و همو شادی را برای انسان آفریده است. (21) در میان متفکران عهد اسلامی نیز خداوند سرچشمه ابتهاج و به جمال و کمال خود مبتهج فهمیده و تعبیر شده است.
ذات قدیم اول بذات خویش و به جمال و کمال خود مبتهج است؛ یعنی در ذات واجب تعالی معنایی است که نظیر آن را ما در خودمان به لذت و فرح و شادمانی تعبیر می کنیم، اما ابتهاج ذات واجب بذات خود چندان است که در قلم وصف در نمی آید. فرشتگان نیز از مطالعه جمال حضرت ربوبیت مسرور و شادمانند و لذت می برند و بهجت و سرور ایشان از این مطالعه به مراتب به شادمانی و سروری که از مطالعه نفس خویش فراهم می آورند فزونی دارد. (21)
هنرمند پیکر تراش و چهره نگار تخت جمشید به این ابتهاج، آرامش، سرور و نشاط معنوی توجه عمیق داشته است. پژوهشگرانی که از بیرون و بدون آگاهی از حکمت و خرد، آیین مغان، جهان عمیقاً معنوی و روح فرهنگ ایران عهد هخامنشی به هنر و معماری ایرانیان در این عصر بسیار مهم و غنی از دیانت و معنویت نگریسته اند و سعی کرده اند با همان معیارهایی که هنر و معماری کلاسیک هلنی و همچنین رومی را نقد و تحلیل کنند، درباره ی ذوق هنری و ذائقه زیباشناختی ایرانیان عهد هخامنشی داوری نمایند، اغلب به خطار رفته و تصویری ناراست و معوج از آن ترسیم کرده و ارائه داده اند. ایرانیان عهد هخامنشی از هنر و معماری و ذائقه زیباشناختی یونانیان همزمان خویش بی خبر نبوده اند، هدایایی نیز اغلب از آنها دریافت می کرده اند لیکن آنها خود احساس، اندیشه، ذائقه زیباشناختی، هستی شناختی و نگاه خاص دیگری از انسان، جهان و به مفهوم عام تر از هستی داشتند. به همین دلیل نیز هر آنچه می آفریدند و پی می افکند و بنیاد می نهادند متناسب با ذوق هنری، ذائقه زیباشناختی و هستی شناختی و در یک سخن، منظر و معرفت خاص آنها از چیزها بود.
سخن پایانی آنکه پی آیند، پیوستگی و وحدت پیکروار تاریخ، فرهنگ، مدنیت و معنویت جهان ایرانی واقعیتی است که هم در عرصه تفکر، هم در ذوق و زیبایی، هم در حیات و میراث معنوی ایرانیان اعم از باستانی و عهد پر فروغ اسلامی با توجه به حجم عظیمی از منابع و شواهد موجود به طرز محسوس می توان آن را مشاهده کرد و درباره اش سخن گفت. امر متعال فی نفسه جلالی است و در جهان ایرانی، باستانی و اسلامی به مانند زیبایی (جمال)، نیکویی (خیر)، دانایی و حقیقت یک اصل اعتقادی است؛ اصلی که از معماری تخت جمشید پارسه گرفته تا معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی آشکار آن را می توان دید.
پی نوشت ها :
1. استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
2. مقوله زیباشناسی جلال (The Aesthetic category of the sublime) را به فارسی، امر والا نیز ترجمه کرده اند که ترجمه مناسبی نیست. اسم و صفت جلال در مقابل اسم و صفت جمال در میان متفکران ایران عهد اسلامی یک مفهوم شناخته شده و جا افتاده بوده و مراد از مفهوم Sublime نیز همین معناست.
3. پوپ، آرتور ایهام، معماری ایران، ترجمه کرامت اله افسر، تهران، انتشارات یساولی، فرهنگسرا (1365)، ص 53.
4. همانجا.
5. همانجا.
6. The aesthetic category of beauty
7. The aesthetic category of the sublime
8. Michelis. P.A, Aesthetic theory of Byzantine Art in Greek Langauge, 4th editions, Athens (1978). P17-46.
9. Wolfflin
10. Ibid: 271-288
11. Ibid: 289-308
12. Techtonic
13. organic
14. The aesthetic category of Graceful
15. ملاصالحی، حکمت اله، «مقوله زیبایی شناسی ظرافت و برخی از صور آن در هنر دوره صفویه»، فصلنامه گلستان هنر، س دوم، ش 3، پاییز 1385، ص 10-17.
16. شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، به تصحیح صمد موحد، تهران، انتشارات طهوری، 1368، ص 97، بیت 718.
17. خرمشاهی، بهاء الدین، حافظ نامه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، 1367، ش 130 و 131 آذر و اسفند 1375.
18. علاوه بر آثار حکیم صدرا، درباره کتابنگاری و نقد و تحلیلهای ارائه شده بر آثار او به انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا که زیر نظر آیت الله سید محمدخامنه ای فعالیت می کند، رجوع شود. لازم به ذکر است که ما در این مقاله وارد بحثهای تفصیلی و مقایسه های گسترده که بیرون از صلاحیت و مقتضیات یک نوشتار کوتاه است نشده ایم، لیکن معماری حکمت متعالیه صدرایی بویژه نظرات او درباره جمال و جلال حائز اهمیت بسیار است و سخت قابلِ مقایسه همانند دیگر متفکران ایران عهد اسلامی مخصوصاً شهاب الدین سهروردی با هستی شناسی متعالی و آیین ایرانیان عهد باستان.
19. شاپور شهبازی، علیرضا، راهنمای مستند تخت جمشید، تهران، انتشارات سفیران، 1384، ص 32.
20. اُرانسکی، ای . م، مقدمه فقه اللغة ایرانی، ترجمه کریم کشاورز، تهران، انتشارات پیام، 1358، ص 125.
21. غزالی، ابوحامد محمد، مقاصد الفلاسفه، ترجمه محمد خزائلی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363، ص 139.
خامنه ای، سید محمّد، حکمت متعالیه و تدبیر خانواده بهمراه ملاصدرا و مکتب شیراز (مجموعه مقالات یازدهمین و دوازدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین شیرازی) (1388)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}